آیات مبارکه سوره کهف(9-13) [1]
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً *إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً * فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ *ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى*
موضوع بحث : عوامل و موانع بازدارنده گناه در نگاه قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.
هواپرستی مانع تکامل روحانی انسان
وقتي پروردگار متعال برنامه زندگي انسانها را منظم كرد، پايههاي دین را فراهم كرد و به انبياء وحي كرد و آنها به امتها رساندند يك مانع بزرگي سر راه پياده كردن اين وحي پيدا شد، آن مانع بزرگ خواستِ مردم بود. هواپرستي مردم بود. مردم علاقه دارند آزاد باشند، هر كاري دلشان خواست بكنند، اين مانع بزرگي بود كه حرف خدا در جامعه پياده شود، از همان روز اوّل هم تا به امروز كاملاً پياده نشد. اكثر مردم دچار آن هواپرستي كه طالب آزادي بود شدند، عده كمي از افراد گوش به حرف خدا دادند.
ناظر بودن خدا و اعتقاد به قیامت دو عامل عمده ترک گناه
لذا پروردگار متعال براي آسان شدن اطاعت فرمان خودش دو چيز به مردم ارائه كرد. يك؛ خدا حاضر و ناظر بر اعمال شما است، اين را گفت اگر مردم باور ميكردند دیگر گناه نميكردند. چون گناهكار اگر باور داشته باشد گناه كه ميكند خدا او را ميبيند چون ايمان دارد این باور او را به ترك معصيت دعوت ميكند. دوّم؛ باوركردن اینكه بعد از مردن، خدا مردههاي مكلّف را زنده ميكند و به حساب كارشان رسيدگي ميكند. خدا میپرسد گوش به حرف دادي يا نه!؟ اگر داده بود بهشت میرود؛ و اگر نداده بود جهنم، خداوند متعال اين دو عامل بزرگ را براي بازدارندگي از معصيت در اختيار مردم قرار داد. عامل اوّل ضعيفتر از دوّمي بود يعني مردم حضور پروردگار متعال را چون ماده نيست درك نميكردند، اين خيلي اثر نكرد، اما دومي مؤثرتر است چون از جنس خود آدمها است. نظير زندگي انسانهای مادي است، روز قيامت هم همینگونه، انسانهای مكلّف را زنده ميكنند، يعني به ارواح اَبدان ميدهند ميشود مثل همین دنیا، آنوقت ميگويند چرا گناه كردي؟ عذاب مادياش ميكنند، اين چون مادي بيان شده اثرش بيشتر است.
داستان اصحاب کهف؛ نمونه بارز معاد جسمانی در قرآن
داستان اصحاب كهف هم همين بود، خدا ميخواست اینها را يكي از دلايل وجود معاد جسماني قرار دهد، كه مردم باور كنند كه خدا ميتواند بعد از مردن انسانها، آنها را زنده كند، به دليل اينكه اصحاب كهف را میراندیم سپس زندهشان كرديم معاد جسمانی ممکن است، لذا خدا از اين آيات فقط معاد را نتيجه ميگيرد، در آن زمان اینها آدمهایی دیندار بودند، شاه آن زمان ميخواست به زور مردم را بيدين كند، لذا مردم را دعوت به بيديني میکرد، خوب مردم تابع بودند. « النّاسُ علي دينِ مُلُوكِهم »، اینها عدّه كمي بودند که دیندار بودند و نميخواستند دست از دينشان بردارند، از خدا خواستند كه راهي نشانشان بدهد که فرار كنند و از ظلم اين ظالم نجات پيدا كنند، و اين راهي كه پيش آمد را شروع كردند به رفتن تا رسيدند به بیرون شهر. شب شد و بايد بخوابند. درون يك غاري رفتند، «فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ»[2]، در احکام داریم که اگر چشم نبيند وضو باطل نميشود، اما اگر چشم نبيند و گوش هم نشنود، وضو ديگر باطل است. اين عبارت «فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ»[3]يعني ديگر هیچ، چون پياده رفته بودند خسته شده بودند نياز به خواب داشتند داخل غار رفتند مخفی شدند. خدا اينكه ميگويد: «بَعَثْنَاهُمْ»[4]يعني زندهشان كرد، سيصد و خوردهاي سال مُردند، اما خدا تدبيري انديشيد كه اینها در اين سيصد و خوردهاي سال بدنشان نپوسيد، از بين نرفته بود و سالم مانده بود، آفتاب به آن بدنها ميتابيد و آنها را چپ و راست ميكرد، خلاصه در غار ماندند تا بعد از سالها زنده شدند. خلاصه حرف خدا این است که من آدمها را اینگونه زنده ميكنم اگر گوش به حرف ندهي و بميري كار تمام نميشود، زندهات ميكنم ميگويم چرا به حرفم گوش ندادي؟.
معاد جسمانی بزرگترین مانع گناه
بنابراين اين عامل معاد جسماني بزرگترین عملي است كه آدم ميتواند از اين استفاده كند و گناه را ترك كند، مخالفت فرمان خدا را نكند، آن اولي چون مجرد است دیده نمیشود آدم فراموش ميكند، ولی دومي چون جنس خودش است بدن است باورش راحتتر است، وقتي بدن به روح رسيد ميشود مثل حاج محمد تقي که در دنيا بود، با او ميشود صحبت كرد، او را ميشود جهنم هم بُرد، اما وقتي روح بدن ندارد آتش نميتواند آن را بسوزاند، لذا بدن به آن ميدهند، وقتي بدن به او دادند مثل دنيا ميشود، آنوقت ميشود با او هر کاری كرد. اين دوّمي به عنوان عامل بازدارنده معرفي شده است، چون آدمها اگر معاد را قبول كنند بيشتر به ترك گناه كمك ميكند، اما اوّلي را نه ديدهاند نه شنيدهاند نه لمس كردهاند، قواي پنجگانه به هيچ وجهي به آن راه ندارد، فقط عقل راه دارد، عقل هم وقتي گرفتار تدبير در امور ماده ميشود، اول چيزي كه فراموش ميكند ذات اقدس پروردگار متعال است. وقتي كار تمام ميشود و میمیرد به هوش ميآيد صبّحكم الله بالخير!!، اما معاد این جور نيست، لذا اميرالمؤمنین عليه الصلاه و السلام در نهجالبلاغه از معاد زياد استفاده كرده است، چون به مردم نزديكتر است. اما اوّلي فاصلهاش زياد است، مگر انسان گناه نكند، با ترك گناه ايمانش زياد بشود، فاصلهها كم و کمتر میشود، انشاء الله؛ بنابراين اين داستان اصحاب كهف به منظور اين است كه من معاد را قبول كنم بترسم از اينكه اگر حرفي كه خدا توسط انبياء زده و به ما رسيده و ابلاغ شده را مراعات نكنم و عمل نكنم چنين روزي پيش ميآيد و آنجا ديگر نميتوانم جوابي بدهم و خودم را از عذاب نجات بدهم؛ لذا ايجاد ترس ميكند و آدم گناه را راحتتر ترك ميكند، تمام كارهايي كه خداي متعال در قرآن كريم به عنوان شگرد بازدارنده از گناه بيان كرده هدفش همين است كه منِانسان وقتي فرمان خدا به من ميرسد كه اين كار را بكن يا آن كار را نكن اين دو تا را انجام بدهم. اثر فرمايشات پروردگار متعال فقط در صورت انجام دادن و عمل كردن پياده ميشود، اگر من عمل نكنم فايده ندارد.
عمل کردن به قرآن راه نجات
اگر قرآن روي طاقچه باشد اثري نميكند، مثل مريضي كه نسخه را نپيچد، نرود دارويش را بخرد و بخورد، بگذارد همان جا باشد، اثر نميكند. اگر من نماز خواندم اثر ميكند، اگر گناه پيش آمد ترك كردم، اثر ميكند، ايمان بالا ميرود، اما اگر من هم مثل ديگران گناه كردم آن ايماني هم كه اول دارم آن هم كمكم پايين ميرود تا گاهي به سطح كفر ميرسد؛ بنابراين اگر بخواهيم اثر قرآن در جامعه ظهور پيدا كند منوط و مشروط به عمل كردن به دستورات خداست، از اين جهت در تمام آيات قرآن به استثناي دو سه تا آيه كه اصل راه را بيان ميكند، شگردهايي بيان میکند که من راحتتر بتوانم گناه را ترك كنم.
تقوی یعنی چه؟
وقتي فرمان خدا به انسان ميرسد يك دوراهي تشكيل ميشود، يك راه اطاعت فرمان است، که مثلاً ميگويد نماز بخوان، آن راه تشكيل ميشود، اگر من اطاعت كردم عمل ميكنم آن اثر ظاهر ميشود. اگر مخالفت كردم ظاهر نميشود. از اين دو تا يك كاري ميخواهد خدا فراهم كند كه من اين طرف اطاعت را ترجيح بدهم، تقوي يعني همين. وقتي اين دوراهي تشكيل ميشود نفس ميگويد انجام نده، ميگويد بخواب، شب كوتاه است كم خوابيدي، خدا ميگويد بلند شو نماز بخوان و بعد بخواب. اگر من جانب حرف خدا را ترجيح دادم ميشود تقوي، یعنی خودم را از مخالفت فرمان خدا نگه داشتم و طبق آن فرمان عمل كردم اين را ميگويند تقوي. اگر گرفتم خوابيدم نمازم را هم نخواندم معصيت ميشود، قرآن كريم شش هزار و خُردهای آيه نازل كرده، همه اینها به استثناي سه چهار تا آيه كه مربوط به اصل راه زندگي انسان است مابقياش مال اين است كه وقتي فرمان رسيد و دو راهي تشكيل شد من جانب اطاعت فرمان را بر معصيت ترجيح بدهم، خدا به كمك انسان آمده است، نفس اماره آزادي خواه است، ميخواهد بگيرد بخوابد. نه ميخواهد روزه بگيرد، نه ميخواهد نماز بخواند، اما آن آیات باعث ميشود كه من جانب اطاعت فرمان خدا را ترجيح بدهم بگويم چشم، لذا این قدر مسأله چشم گفتن به فرمان خدا مهم است كه خدا سه تا آيه چهار تا آيه براي بيان راه زندگي انسان بيشتر نازل نكرده است، ولي شش هزار و خُردهاي همه در مقام اينكه چگونه من بتوانم وقتي فرمان ميرسد زير پا نگذارم و اطاعت كنم نازل کرده است، چگونگي اين کمک باعث شده اين آيات زياد شود و الّا بيان اصل راه دو سه تا آيه بيشتر نميخواهد.
اطاعت فرمان خدابرنامه تکامل انسانها
همين يك دانه آيه كافي است كه ما بفهميم راه زندگي و مرگ انسان از اول بلوغ تا آخر عمر چيست، همين آيه، روز قيامت پروردگار متعال خطاب به انسانهایی كه مكلّف بودند و زنده شدهاند-همه انسانها زنده نميشوند فقط مكلّفين از انسانها زنده میشوند- ميگويد: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ»[5]، عبادت يعني اطاعت فرمان، گوش به حرف شيطان ندهيم، توسط انبياء چقدر گفتم: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»[6]پس گوش به حرف شیطان ندهيم چه كار كنيم!؟، «أَنِ اعْبُدُونِي»[7]، گوش به حرف من خدا بدهيم، « هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»[8]، صراط مستقيم كه راه همه انسانهاست در زندگي با همين آيه تفسير شد. اطاعت فرمان خدا يعني صراط مستقيم، هر كسي گوش به حرف خدا داد واجب را انجام داد حرام را ترك كرد وارد صراط مستقيم است اگر انجام نداد از صراط خارج است. چپ و راست صراط مستقيم هم جنگل حيوانات است، همه چيز در آن است. اما اينجا هيچ چيز مُضرّي وجود ندارد، فقط آدمهای خوب و كارهاي خوب است.
نفس أماره و شیطان دو مانع اصلی تکامل انسان
اما چرا خدا این همه آيه اضافه كرده است؟ اینها انواع و اقسام و اسلوبهاي مختلف فرار از اطاعت حرف نفس أماره و شيطان است. چون این دو معارض هستند. سرّ اينكه خداي متعال فرمود: « فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»[9]، این است که چون وقتي ما قرآن ميخوانيم خدا به ما چه ميگويد؟ ميگويد نماز بخوان، روزه بگير، اما شيطان ميگويد نه نگير، خدا ميگويد وقتي خواستي قرآن بخواني حرفهای مرا بشنوي، او ميآيد نميگذارد، از شرّش پناه به منخدا ببر، اول اين را بگو بخوان ان شاء الله كه اثر نكند. چون آيات فرمان خداست، انواع مختلف واجبات، انواع مختلف محرمات، اين دو تا را ميخواهد بگويد، ميخواهد ما را محدود كند. نفس هم ميگويد نه من راضي نيستم محدود شوم، شيطان هم به معصيت خدا كمك ميكند؛ بنابراين استعاذه كنيم از شرّ شيطان به خداي متعال بعد ان شاء الله فرمان خدا را بخوانيم، اين اقرب به اطاعت فرمان است تا معصيت؛ بنابراين نسخه تربيت ما خيلي ساده و آسان است. اما این همه آيات مال اين است كه مرا دعوت كنند گرايش بدهند به اطاعت فرمان خدا، يعني عمل كردن به نسخه، اگر عمل نكنيم هيچ اثري ظاهر نميشود. الآن ببينيد ما مسلمانيم قرآن هم هست. علماء هم هستند حوزه هم هست. اما این همه فساد داريم، این همه گناهان كبيره داريم، درست هم نميشود، كسي هم نميتواند درست كند این قدر زياد است، چرا؟ چون عمل نشده است، اگر عمل ميشد این جور نميشد. قرآن هست ميخوانند اما عمل نميكنند، رساله هم هست ميخوانند اما عمل نميكنند، كم هستند كساني كه اطاعت فرمان ميكنند. اميرالمؤمنین عليه الصلاة و السلام فرمودند اینها كم هستند، بيشتر عمل نكردند و تا امروز و از امروز تا مدتهای زياد عمل نخواهند كرد باز آن آثار ظاهر نمیشود، آن آثار عبارت است از اينكه هيچ گناه كبيرهاي پيدا نشود.
آدمكشي به ناحق، ظلم، اینها هيچ ديده نخواهد شد. اگر صد هزار تا پيغمبر در يك شهري زندگي كنند چقدر ظلم آنجا انجام ميگيرد؟ چقدر آدمكشي ناحق پيدا ميشود؟ هيچ چيز، تمام اين بديهايي كه آدم ميبيند، زندانها پر شدهاند و آدمها كشته ميشوند و نواميس هتك ميشوند مال اين است كه مردم اكثراً گوش به حرف خدا نميدهند.
ولایت فقیه؛ ابزار ترک گناه
اینکه اسلام گفت بايد در رأس جامعه اسلامي يك فقيه عادل در زمان غيبت بنشيند مال اين است كه او هم فقيه است و احكام اسلام را بلد است و هم عادل است و تا حد توان اجراء ميكند، اين باعث ميشود كه جامعه، جامعه اسلامي شود و هيچ مشكلي پيش نيايد. وقتي شاه بيايد همين حرفها است ديگر. شاه دين ندارد، مطيع فرمان آمريكا است، هر چه او بگويد گوش میکند. ميگويد عمامه را بردار، چشم، حجابها را بردار، چشم، همه را بريز به هم و با هم دشمن کن، چشم؛ بنابراين سرّ اينكه امروز و ديروز و تا مدت زيادي از آينده آثار قرآن در جامعه ديده نميشود این است كه دستورات قرآن پياده نميشود، افراد عمل نميكنند. بينماز زياد است روزه خوار زياد است بيحجاب زياد است. بيدين زياد است. همه جور آدمها هستند. اینها باعث شدهاند كه جامعه به اين صورت ديده شود؛ و الّا اگر همهآنها گوش به حرف خدا ميدادند و در رأسشان آنی كه اسلام گفته قرار ميگرفت و او ميتوانست احكام اسلام را پياده كند این جور نميشد.
عادت مانع سوم تکامل انسان
بنابراين خدا كمك كرد از روز اول ميدانست اين آدمي كه خلق كرده ضعفش كجاست، اين آدم از اول تا سنّ پانزده سالگي آزاد عمل كرده است، عادت به آزادي عمل كرده است، از اول بلوغ به بعدش هم همان آزادي را ادامه ميدهد، ميبينيم اوضاع خراب شد. چون نميتواند او را برگرداند و عادتش را زير پا بگذارد، ترك عادت كار مشكلي است، امام حسن عسکري علیه السلام فرمودند كالمعجز است[10]، مثل معتادان که نميتوانند ترک کنند، چون عادت ريشه دارد. چون عادت كردهاند سختشان است، همان عادت را ادامه ميدهند لذا ميبيني پنجاه سالش است باز نه نماز ميخواند نه روزه ميگيرد. غيبت ميكند دروغ ميگويد، مال مردم را ميخورد و كارهاي ديگر؛ بنابراين عمده پياده كردن دستور خدا است؛ پياده كردن. اگر خدا ميخواست به زور همه را مسلمان کند عملی ميكرد، اما او به اختيار واگذار كرده است؛ بنابراين بايد با عمل ما مشكلات را حل كنيم. هم مشكلات اجتماعي را و هم مشكلات دروني فردي را؛ صفات بد و علايق زائد و مضر همه با اطاعت فرمان درست ميشود. همين انجام واجب و ترك حرام ايمان را بالا ميبرد، ايمان كه بالا رفت تمام آن بدیها ريشهاش خشك ميشود و صفات خوب و مناسب با ايمان در مرحله بالا در انسان رشد و نمو پيدا ميكند.
اطاعت پیامبران و امامان همان اطاعت خداست
بنابراين همه قرآن حرفش اين است. همه نهجالبلاغه هم حرفش اين است، همه روايات هم حرفشان همين است كه آدم را دعوت به عمل به دستور خدا ميكنند، خدا سه نوع دستور را اعلام كرده که اطاعت آنها واجب است، « أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[11]، فرمان خدا در قرآن، نماز بخوان، روزه بگير، هر چه فرمان آمده اطاعتش واجب است. فرمان رسول گرامي در بيانات خودشان واجب است، و اوليالامر هم فرمانشان واجب است. اوليالامر نه اينكه كسي فرمان بدهد، يك كسي كودتا ميكند ميگويد چنين كن چنين نكن، كسي حق ندارد اطاعت كند. چون از پيغمبراكرم مجوّز ندارد، اوليالامر كساني هستند كه از پيغمبراكرم مجوز دارند. پيغمبراكرم از خود خدا مجوّز دارد. چون خود خدا اعلام فرمود: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»[12]، اطاعت اين برابر و مساوي با اطاعت فرمان خداست. مجوّز صادر شد لذا فرمانش واجب است. اوليالامر هم كساني هستند كه از پيغمبراكرم مجوز داشته باشند. روز غديرخم پيغمبراكرم به يك نفر مجوز داد. اين يك نفر به يازده نفر ديگر هم داد. همه شدند ولي امر مسلمین، چرا؟ چون قبلي اطاعتش واجب بود داد به بعدي و بعدي واجب شد. بعدي هم داد به بعد از خودش آن هم واجب شد تا آخرين نفر.
به دستور امامان اطاعت از ولی فقیه واجب است
در زمان غيبت هم گفتند فقيه عادل بايد در رأس قرار بگيرد. هم در همه جوانب آشنا به احكام اسلامي است، هم عادل و با تقوي است؛ تخلف نميكند، منتهي تا به حال شاهها حكومت ميكردند نتوانستند كارخانه تربيت كننده عالم عادل داشته باشند. شاهها آمريكا و اروپا میفرستادند، تازه كمكم دارد شروع ميشود. تا ببينيم كي ميتوانند يك كاري كنند كه تعداد زيادي از علماء و فقهاي عادل تربيت شود كه بعضيهايشان شايستگي اينكه در رأس قرار بگيرند و همه مشكلات مادي و معنوي جامعه اسلامی را تدبير كنند و اصلاح كنند را داشته باشند ان شاء الله. اميدواريم پروردگار متعال اين شايستگي را به ما بدهد ان شاء الله شاه ديگر نيايد. همين ولي فقيه بس است، تا ان شاء الله حضرت بيايند. غرض اين است كه بدون عمل هيچ اثر مثبتي در فرد و در جامعه پياده نخواهد شد، هيچ، فرقي هم نميكند اداره دولتي باشد، تهران، قم، حوزهها، هر كجا عمل شد اثر ميدهد عمل نشد اثر منفي ميدهد. اميدواريم پروردگار متعال به همه ما توفيق مرحمت كند به اندازهاي كه فهميديم عمل كنيم ان شاء الله.« اتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[13]، چنين توفيقي را اگر خدا به ما ندهد، تقوا نباشد هر چه علم جلو برود خرابي بيشتر ميشود، تقواست كه اصلاحات را پياده ميكند. تقوا را از علم جدا كنيم علم هم اسباب خرابي ميشود. اميدواريم كه خداي متعال به همه ما اين توفيق را مرحمت كند چيزهايي كه از واجبات و محرّمات بلد هستيم ان شاء الله به آن عمل كنيم و ديگران را هم تشويق كنيم شگردهايي كه خدا با ما به كار بسته با همان شگردها به ديگران منتقل كنيم و آنها را آماده كنيم كه اطاعت فرمان كنند و مخالفت نكنند ان شاء الله، در انتظار چنين روزي نثار ارواح طيبه كساني كه گناه نميكردند و ديگران را هم دعوت ميكردند به ترك گناه سه صلوات عنايت كنيد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
درس اخلاق عالم ربانی حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی اعلی الله مقامه مدرسه علمیه حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه 03/09/1390
پی نوشت ها
[1] - آیاتی که در ابتدای هر جلسه اخلاق توسط قاری قرائت میشود ضبط نشده است.
[2] - سوره مبارکه کهف آیه 11
[3] - همان
[4] - سوره مبارکه کهف آیه 12
[5] - سوره مبارکه يس آیه 60
[6] - سوره مبارکه فاطر آیه 6
[7] - سوره مبارکه يس آیه 61
[8] - همان
[9] - سوره مبارکه نحل آیه 98
[10] - وَ قَالَ ع رِيَاضَةُ الْجَاهِلِ وَ رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ كَالْمُعْجِز تحف العقول ص 486
[11] - سوره مبارکه نساء آیه 59
[12] - سوره مبارکه نساء آیه 80
[13] - سوره مبارکه تغابن آیه16
مرکز حفظ و نشر آثار آیت الله خوشوقت
برچسب ها آیت الله خوشوقتدرس اخلاق
نظرات ارسال شده